loading...
قرارگاه سایبری صراط انصار | با یاران
منتظر بازدید : 7 جمعه 1393/08/09 نظرات (0)
در سالگرد ۱۳ آبان و تسخیر لانه جاسوسی امریكا در تهران، چند چهره سیاسی خاص به میدان می‌آیند و می‌كوشند تا خود را سخنگوی نماینده دانشجویان پیرو خط امام معرفی كنند اما واقعیت آن است كه آنچه در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ رخ داد محصول شور انقلاب و ولایی بیش از ۳۰۰ دانشجوی چهار دانشگاه تهران بود كه سال‌ها در حافظه تاریخی ملت ایران باقی خواهد ماند.
 

به گزارش افکارنیوز، خانم ملیحه نیشابوری در سال ۱۳۵۸ دانشجوی دانشگاه ملی (شهید بهشتی) بود. او كه از معدود دانشجویان چادری دانشگاه پیش از انقلاب بود سری پرشور و خاطراتی دلنشین از دوران دانشجوی تسخیر لانه جاسوسی دارد.

 
همان شب اول برای بچه ها كارت آماده كردند تا رفت و آمدها كنترل شود. تا مدتی از در جنوب فقط رفت و آمد می شد تا این كه فشار جمعیت كه زیاد شد كم كم به حدی رسید كه چهار طرف سفارت مردم پر بودند. این طور كه می شنیدم می گفتند حتی گروه های سیاسی می آمدند و تبلیغات خودشان را می كردند. مجاهدین (منافقین) می آمدند و می گفتند: ما در مبارزات ضدامپریالیستی با شما همراه هستیم، بگذارید ما هم بیاییم داخل.  چپی ها می آمدند اما بچه ها می گفتند نه. هركس هم می گفت دانشجویان پیرو خط امام می گفتیم: نه، تنها دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
 
مسئولیت پاس ها با بچه های عملیات بود. یادم هست شهید وزوایی همیشه پست دم در جنوبی بود. بعد كه در جنوبی بسته شد. درِ شمالی باز شد برای رفت و آمد بچه ها دسته بندی ها كه شد و كارت ها هم صادر شد پست ها مشخص شد و ساعت  ها هم مشخص شد كه مثلاً ما باید در روز ۵ ساعت پاس بدهیم. بچه های شورا می بایست ۲ ساعت پاس بدهند. پاس شب هم داشتیم اما اعضای شورا چنین چیزی نداشتند. كم كم برایمان سلاح هم آوردند. تا قبل از آن من اسلحه دست نگرفته بودم. ژ۳ آوردند و توضیح دادند كه چطور باز و بسته می شود و توضیحات دیگر. بعد هم گفتند برای این كه غریبه داخل نشود هر شب یك اسم رمز می گذاریم و به نماینده ها اعلام می كنیم. آنها هم به بقیه بگویند. به ما آموزش می دادند كه هركس در هنگام نگهبانی نزدیك مان شد باید بگوئیم ایست، بعد اسم رمز را از او بپرسیم. اگر درست گفت اجازه می دهید رد بشود. روز دوم یا سوم بود من پاس جنگل داشتم.
یك روز شهید ورامینی به من گفت: خواهر! ما سر پاس جنگل مشكل داریم این دفعه را شما بروید؛ آنجا نزدیك در جنوب شرقی سمت چهارراه مفتح بود. رفتم پست جنگل و بچه های عملیات راهنماییم كردند كه چه بكنم. اینها رفتند و من تنها بودم. دم غروب بود دیدم از آن جلو دو نفر به سمتم می آیند - بعدها فهمیدم آنها جزو ضربت عملیات بودند- هرچه گفتم ایست، انگار متوجه نمی شدند و باز جلو می آمدند. مجدد گفتم: اسم رمز؟ اما باز می آمدند اسلحه را مسلح كردم. دیگه روبه روی همدیگر رسیده بودیم. آمدند جلو و یكی از آنها كلت را جلوی من گرفت و گفت: دست ها بالا. منم در جوابش گفتم: دست های خودت بالا. گفت: می زنم ها. منم گفتم: می زنم. سلاح را از روی تك تیر درآوردم و روی رگبار گذاشتم. به او هم گفتم: اگر تو شلیك كنی یك تیر است اما من شلیك كنم یك خشاب خالی می شود. در دلم هم می گفتم قیافه هایشان بچه مسلمونی است. دومرتبه گفت: نمی اندازی؟ گفتم: نمی اندازم. یك دفعه دیدم كه چهره هاشان عوض شد و خودشان را معرفی كردند و گفتند: خواهر خیلی متشكر، قبل از شما هر كس با او چنین برخوردی كردیم، می ترسیدند و یكی دو نفر هم فرار كردند. شب های اول ما خیلی استرس داشتیم چون همش احتمال می دادیم امریكایی ها برای آزاد كردن گروگان ها به آنجا بیایند. اطراف درهای لانه چاه  بود كه بچه ها درش را برداشتند و داخل آن رفتند. یكی از آن چاه ها به كلیسای آن طرف چهارراه ختم می شد.
دیدار با حضرت امام(ره)
زمانی كه حاج احمد آقا به لانه می آمدند بچه ها خیلی زیاد جلوی ایشان نمی رفتند فكر می كردند شاید زشت باشد. اگر به او سلام می كردیم یا خود احمدآقا حس می كرد كه كسی از ایشان سؤالی دارد حتماً جلو می آمدند و صحبت می كردند. یك روز سلام و علیك كردم و من به ایشان گفتم: احمدآقا، این درست است كه آدم دانشجوی مسلمان پیرو خط امام باشد اما امام را ندیده باشد؟ تا آن زمان هر وقت برای دیدار با امام قرعه كشی بود اسم من درنیامده بود.این داغ خیلی برای من سنگین شده بود. احمدآقا گفت: ایشان حالشان مساعد نیست و اصلاً ملاقات حضوری ندارند اما اگر می توانی فردا ۴-۳ نفری بیایید جماران من هماهنگ می كنم. اما شما این جریان را برای كسی نگو. من هم اشتباه كردم و به چند نفر از بچه ها كه تا حالا به دیدار امام نرفته بودند جریان را گفتم. یكی از آنها خانم روشندل بود. قرار نبود كس دیگری جریان را بداند. فردا صبح رفتم به مسئولین عملیات گفتم: من می خواهم امروز پاسم را عوض كنم.
 
مسئول پاس بخش گفت: می خواهی بروی دیدن امام؟! من برق از چشمانم پرید. گفتم: چه طور؟ گفت: اكثر خواهرها امروز آمدند پاس های خودشان را لغو كردند و گفته اند می خواهیم برویم دیدن امام، ما كه همچین برنامه ای نداشتیم. گفتم: من نمی دانم چه خبر است ولی من كار دارم و باید بروم. وقتی رفتم بیرون، دیدم آن دو نفری كه با هم قرار گذاشته بودیم تا به دیدن امام برویم یك مینی بوس را خبر كرده اند. حتی به خانواده هایشان هم گفته بودند. من دل توی دلم نبود. به خودم می گفتم با این جمعیت دیگر ما را راه نمی دهند.
 
نزدیكی محل سكونت حضرت امام رسیدیم. دژبان جلوی ماشین را گرفت و پرسید:كجا می روید؟ گفتم: با حاج احمد هماهنگ شده برای دیدار امام آمده ایم. به ایشان بگویید خواهرهای پیرو خط امام آمده اند. وقتی احمدآقا خبردار شد و آمد. تا نگاهی به جمعیت انداخت رو كرد به من و گفت: خواهر! این همه آدم برای چی آوردید؟ گفتم: به جان امام من فقط به دو نفر گفته بودم. حاج احمدآقا گفتند: امام حالشان خوب نیست به همین دلیل بی سروصدا می روید ایشان را می بینید و برمی گردید، صحبت هم نمی كنید. دوربین هم نیاورید امام دوست ندارد عكس بگیرند.
 
من یواشكی دوربین را با خودم بردم، با خودم گفتم اما فلاش نمی زنم كه ایشان متوجه شوند. اولین نفر وارد اتاق حضرت امام شدم. ایشان روی تخت دراز كشیده بودند و از این پارچه های یزدی رویشان كشیده بودند. كلاه عرق چین هم روی سرشان بود. قبل از این همیشه با خودم می گفتم: یعنی چی كه هر كسی می رود دیدن امام گریه می كند، مگر امام گریه دارد؟ حتی شنیده بودم كه ضدانقلاب مسخره می كرد و می گفت: اینها امام شان روضه می خواند و آنها گریه می كنند. با همین رویكرد به دیدن ایشان رفتم. اما نمی دانم چه شد، همین كه نگاهم به صورت ایشان افتاد اشك از چشمانم سرازیر شد. امام لبخند می زدند. یاد دوربین افتادم، هرچه سعی كردم در آن یك ربع كه پیش امام عكس بیندازم نشد كه نشد. یاد حرف حاج احمد آقا افتادم؛ امام راضی نیست كسی از ایشان عكس بگیرد.
 
منبع: كتاب تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام ( دانشجویان و گروگانها)ٰ، انتشارات موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، تدوین حسین جودوی، ص
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما نسبت به طراحی سایت چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 36
  • بازدید کلی : 1,897